"چشم های در انتظار ظهور"
نثرادبی
"اللهم عجل لولیک الفرج"
هنگامی که سپیده صبح، در قصر پر
نشاط خود را به روی خورشید می گشاید، به شوق دیدار تو بیدار می شوم و به افق های دور ودراز چشم می دوزم . شاید که از دور
ترین نقطه هم که شده دستی برایم تکان بدهی. به پرنده ای می
مانم که مدت ها زیر باران مانده و با بال های خیس توان پروازندارد . توبه آفتابی می مانی که پرواز را دوباره در بال های خیس من جاری می کنی
. این وا ژه های بی دست وپای کی تواند
بیان کندکه از دوریت چه می کشم. بی تو شوره زاری
تشنه ام ؛ بی تودری بسته ام اگرتو نباشی
پنجره ای شکسته ام وبی تو چراغی خاموشم و بی تو دل شکسته ام، ای آرام دل
های بی قرار، وقتی بیایی صدای دل نشین
قدم هایت تا آسمان ها شنیده می شود .
وقتی ندای " انا بقیة الله
" تو به گوشم برسد زلال تر از قطرات باران می شوم .کویر دلم را باران و رود می شویی ومن پنجره ی تنهائیم را می گشایم
ونغمه ی دل تنگی هایم را به گوش تو می رسانم . ای کاش
بیایی و آلاله های قلب چشم انتظارانت را با
باران محبتت آبیاری کنی، و عدل وداد رادر جهان بگسترانی .
شاید این جمعه بیاید شاید پرده از چهره گشاید شاید
تهیه کننده : امیر نخعی
نظرات شما عزیزان: